¥ نامه اي كه برايم فرستادن ولي صاحبش را هرگز نديدم ¥


¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

خداحافظ عزیز من حلالم کن زمین گیرم نمیدانم چه تاریخی ولی یک روز میمیرم نمی خواهم دلت تنگ غروب خسته ام باشد اگر حتی جوان مردم بگو پیش خودت پیرم حلالم کن اگر روزی شبی یکوقت ناغافل تو را رنجانده ام از خود نگو که از تو دلگیرم چه شبهایی که عشق تو نمک پاشیده بر زخمم من از غریبی ها ، از عشق از زندگی سیرم اگر مردم شدم یک روح سرگردان و آواره غروب هرشب جمعه سراغی ازتو میگیرم شدم مجنون نمیدانم تو هم لیلی من هستی سکوتی تلخ .... میدانم جوابم را نمیگیرم یقین دارم وفاداری ولی باز من میترسم از اینکه ناگهان روزی بگویی از تو هم سیرم خداحافظ نگاهم کن همین یک لحظه آخر نمی دانم چه تاریخی ولی من بی تو میمیرم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:23 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com